سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

حسن = علیزاده = قالفاچی

نادان شما در کار فزاید آنچه نشاید ، و داناتان واپس افکند آن را که کنون باید . [نهج البلاغه]

 RSS 

کل بازدید ها :

57017

بازدیدهای امروز :

0

بازدیدهای دیروز :

9


وضعیت من در یاهو

یــــاهـو


درباره من

حسن   = علیزاده  =  قالفاچی
حسن علیزاده
سلام چیزه خاصی واسه گفتن نیست......... سعی میکنم مطالب خوبی رو تو وبلاگم قرار بدم که مورد استفاده همه عزیزان قرار بگیره....تو این راه به نظرات و انتقادات شما همراهان نیازدارم مرسی که سر میزنید...


لوگوی من

حسن   = علیزاده  =  قالفاچی

 پیوندهای روزانه

[17]
[آرشیو(1)]


 اوقات شرعی

اشتراک

 


آوای آشنا



[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

حسن علیزاده تاریخ پنج شنبه 87/10/26 ساعت 3:18 عصر

خانه‌ "بروس لی" جاذبه گردشگری می‌شود! (+عکس)

 

 

 

 

تعداد بازدید: 1776


آخرین محل زندگی بروس لی در هنگ‌کنگ، با تغییر کاربری به موزه‌ی سینمایی، به جاذبه‌ی گردشگری تبدیل می‌شود.

 

 

مالک آخرین خانه بروس لی (Bruce Lee) ـ اسطوره ورزش کونگ‌فو ـ موافقت خود را برای تبدیل شدن این خانه به یک مقصد گردشگری اعلام کرد.

این خانه که آخرین محل زندگی بروس لی است، یک ساختمان دو طبقه است که حدود 460 مترمربع زیربنا دارد. مالک فعلی این خانه، آن را در دهه 60 میلادی به مبلغ 109 هزار دلار خریده، این درحالی است که ارزش این خانه اکنون حدود یک‌صد میلیون دلار برآورد می‌شود.

 


قرار است، این خانه با همکاری دختر بروس لی به موزه سینما تبدیل شود که حاصل آن، رشد چشمگیر صنعت گردشگری هنگ‌کنگ خواهد بود.

بروس لی کونگ‌فوکار افسانه‌یی متولد آمریکا در سال 1973 میلادی در 32 سالگی درگذشت. او در سال‌های حضورش در فیلم‌های سینمایی به یک ستاره تبدیل شد و به محبوبیتی چشمگیری در کشورهای مختلف جهان دست یافت.

 



حسن علیزاده تاریخ پنج شنبه 87/10/26 ساعت 3:17 عصر

سلام دوستای خوبم

دوستان گل ، اول از همه و مهمتر از همه فرارسیدن ایام عزاداری سید و سالار شهیدان را بر تمامی شما حسینیان تسلیت عرض میکنم و امیدوارم ما را نیز از دعای خیر خود محروم نفرمایید

دوم به تمام مسیحیان و دوستان و هموطنان و کلا مسیحیان دنیا فرارسیدن سال نو میلادی 2009 را تبریک میگم و برای همشون توی سال جدید آرزوی سالی پربار و پر برکت و سالی فقط با شادی و نشاط را دارم

سری دوم حکایتنامه رو تقدیمتون میکنم اینبار با حکایت و جملات بزرگان امیدوارم لذت ببرید

فقط مثل سری قبل که ترکوندین از بس نظر دادین اینبار هم منتظرتون هستم

حس میکنم بخش پر طرفداری هستش این بخش

حکایت ها از سپنتا


آنچه از سوز آتش دل هر عاشق بر آید

 

 

 

 

 پسرک و دخترک توی کافه نشسته بودن روی صندلی‌ای که شاید یک روز تو هم بشینی.
کمی اونطرف‌تر پیرمرد نشسته بود روی صندلی‌ای که شاید تو یک روز بشینی. پسرک و دخترک حرف می‌زدن و پیرمرد نگاهشون می‌کرد گاهی هم به تکه عکسی که توی دستش بود چشم می‌دوخت و بغض می‌کرد. یک دفعه دختر بلند شد و رفت ولی پسرک همین طور سر جاش نشسته بود از رفتارشون مشخص بود که دیگه نمی‌خوان همدیگر رو ببینن.

پیرمرد در حالی که اشک می‌ریخت بلند شد به سمت پسر رفت دست روی شونه‌اش گذاشت عکس را نشانش داد. پسرک به چهره پیرمرد نگاهی تاسف بار کرد سپس به سمت دختر دوید. یادش به خیر سالها پیش ...

پیرمرد بازهم نشست روی همون صندلی‌ای که پسرک نشسته بود و تو هم شاید روزی بشینی.


عشق برای تمام عمر

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!
 


گدای نابینا

 روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می‌گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن‌روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم‌های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟


روزنامه‌نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می‌شد: امروز بهار است، ولی من نمی‌توانم آنرا ببینم !!!

وقتی کارتان را نمی‌توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید. خواهید دید بهترین‌ها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است ......... لبخند بزنید!


 

 

 

 

 

 

 

 

شام آخر

 

 لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه‌تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.


کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه وخودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه‌برداری کرد. وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده‌ام. داوینچی با تعجب پرسید: کی؟ سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که دریک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی ازمن دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم. (پائولو کوئیلو - برگرفته از کتاب شیطان و دوشیزه پریم)
 



اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید

 پیرمردی تنها در مینه‌سوتا زندگی می‌کرد. او می‌خواست مزرعه سیب زمینی‌اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می‌توانست به او کمک کند در زندان بود .پیرمرد نامه‌ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .من نمی‌خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده‌ام. من می‌دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می‌زدی" .دوستدار تو پدر". پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد : پدر به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده‌ام. 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند، و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه‌ای پیدا کنند.

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می‌خواهد چه کند؟ پسرش پاسخ داد: پدر برو و سیب زمینی‌هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می‌توانستم برایت انجام بدهم.
نتیجه اخلاقی: هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می‌توانید آن را انجام بدهید .

 


 و اما داستانی که دوست خوبم بارون برام فرستاده



یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد. روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد پدر رو به پسر کرد و گفت: «دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند
 


و در آخر جملاتی از بزرگان :

پائواو کوئلیو میگه : زندگی نسبت به کسی که افسانه شخصی اش را دنبال کند بخشنده است

لئو تولستوی میگه : زیستن راستین زمانی است که تغییراتی کوچک رخ دهد

آلبرت ایشتین :  تخیل مهمتر از دانش است

افلاطون  : زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد

آنتونی رابینز : در معادله زندگی آینده هیچ وقت با گذشته برابر نیست

 



حسن علیزاده تاریخ پنج شنبه 87/10/26 ساعت 3:5 عصر

حقایقی از اعدام دختر 16 ساله در مازندران

1

 

در پی اعدام ، عاطفه ، دختر 16 ساله در شهرستان نکا در استان مازندران که دلیل آن "اعمال منافی عفت عمومی" اعلام شده بود ، حقایق بیشتری در خصوص این عمل خشم برانگیز آشکار میشود که بخشهائی از آن در اینجا آورده میشود.

از آنجا که خانواده عاطفه از نظر اقتصادی در وضعیت بسیار بدی به سر میبرده و این دختر نوجوان نیز دچار اختلالات روحی و روانی بوده زمینه ای برای سو استفاده جنسی از وی بوجود آمده بود.
در همین حال امضای 2 افسر نیروی انتظامی نیز زیر برگه شهادت بر علیه عاطفه به عنوان شاهد فاسد بودن عاطفه وجود دارد و آنها در اقدامی دیگر ( قبل از اعدام ) در خیابان راه آهن از تعدادی از عوامل خود و مردم بی خبر استشهاد نامه محلی مبنی بر اینکه این دختر عامل فساد در این منطقه است تهیه نمودند. در یک اقدام دیگر شایع اینکه ، عاطفه به ویروس
HIV ، و به بیماری ایدز مبتلا است به راه انداخته بودند ،در حالی که در نکا یک درمانگاه استاندارد برای تشخیص مسئله نیز وجود ندارد.
 ______________________________________________ _________________________
جسد عاطفه در همان شب بعد از نبش قبر توسط عوامل دادگاه بدون اطلاع خانواده وی به پزشکی قانونی در تهران انتقال داده شد و زمانی خبر آن تائید شد که عمه عاطفه بخاطر این مسئله شکایت کرد. اما هنوز خبری از دفن شدن مجدد جسد و محل دفن آن اعلام نشده است .

در پی شکایت عمه عاطفه ، پدر وی نیز طی ارسال شکایت نامه ای به دیوان عالی کشور بر علیه رئیس دادگاه نکا ، حاجی رضائی ، و نحوه رسیدگی به پرونده دخترش و ظلمی که بر خانواده وی روا داشته شده شکایت کرده است .

وی همچنین نامه دیگری نیز به یکی از سازمان های مدافع حقوق بشر ارسال نموده و از ان سازمان خواستار پی گیری پرونده دخترش و طلب کمک ا است . این نامه اعتراضی از طریق یک موسسه تایپ و ترجمه در شهرستان ساری تهیه و تنظیم و ارسال شده است . 

در ادامه این مطلب ترجمه متن کامل بیانیه سازمان عفو بین الملل در خصوص اعدام عاطفه را میاوریم. این متن توسط وبلاگ دیلماج ترجمه شده است :

سازمان عفو بین الملل خشم خود را از خبر رسیده مبنی بر اعدام عاطفه رجبی دختری که گفته می شود 16 ساله بوده است در شهرستان نکا واقع در استان مازندران ایران در تاریخ 15 اوت به دلیل اعمال منافی عفت اعلام می دارد.گزارش ها حاکی از آن است که عاطفه در خیابانی در مرکز شهر نکا به دار آویخته شده است.

به اطلاع سازمان عفو بین الملل رسیده است که این حکم در حالی اجرا شده که گفته می شود اعدام شده از سلامت روانی برخوردار نبوده و در
هیچ یک از مراحل دادرسی وکیل نداشته است.

با اعدام عاطفه شمار اعدام های مجرمان کودک در ایران از سال 1990 که توسط سازمان عفو بین الملل به ثبت رسیده به ده نفر می رسد.سازمان عفو بین الملل موکدا از مقامات قضایی ایران درخواست کرده است تا اعدام مجرمان کودک ،کسانی که در زمان ارتکاب جرم کمتر از هجده سال دارند،را متوقف نماید تا قوانین و مقررات ایران با موازین قوانین بین المللی حقوق بشر مطابقت نماید.

بنا بر گزارش ها لایحه منع اعدام افراد زیر 18 سال در دسامبر 2003 در مجلس ایران مورد بررسی قرار گرفته است،اما بعید به نظر می آید که شورای نگهبان ،عالی ترین مرجع قانون گذاری در ایران، آن را به تصویب رسانده باشد.

سازمان عفو بین الملل معتقد است که اعدام عاطفه رجبی ضرورت تصویب هر چه سریعتر قانون منع اعدام کودکان مجرم در ایران را تایید می نماید تا بدین طریق در آینده از اعدام کودکان جلوگیری شده و ایران وادار گردد تا به تعهدات خود در زمینه قوانین بین الملل عمل نماید.

به علاوه این سازمان از مقامات زیربط در ایران می خواهد دسترسی یا عدم دسترسی عاطفه رجبی به وکیل در طی
مراحل دادرسی را مشخص نموده و اعلام دارند که آیا سلامتی روانی او جهت حضور در دادگاه توسط پزشکی قانونی احراز گردیده است یا خیر؟

جزییات امر

بر اساس گزارش "پیک ایران" عاطفه رجبی حدودا سه ماه قبل. توسط یک دادگاه بدوی در شهرستان نکا استان مازندران واقع در شمال ایران به دلیل اعمال منافی عفت به اعدام محکوم شد.

گفته می شودکه قاضی در طی مراحل دادرسی، که بر اساس گزارش ها وی در آن از حق داشتن وکیل محروم بوده است، به شدت طرز لباس پوشیدن وی را به باد انتقاد می گیرد و وی را شدیدا مورد مواخذه قرار می دهد. همچنین گفته می شود که عاطفه رجبی نه در زمان ارتکاب جرم و نه در طی مراحل دادرسی از سلامت روانی برخوردار نبوده است.

گزارش شده است که اگر چه سن او در شناسنامه 16 سال قید شده است اما مقامات قضایی مازندران در زمان اعدام سن او را بیست و دو سال اعلام کرده اند.

گفته می شود که این موضوع توجه ریاست دادگستری مازندران را برانگیخته است و وی اطمینان داده است که دادگاه عالی بی درنگ موضوع را مورد رسیدگی قرار خواهد داد.در ایران همه احکام برای اجرای باید به تایید
دادگاه عالی برسند.

دادگاه عالی حکم اعدام عاطفه رجبی را مورد تایید قرار داده است و وی در تاریخ 15 اوت در مرکز شهر نکا و در ملا عام به دار آویخته شده است.بنا به گزارش "پیک ایران" قاضی دادگاه بدوی که حکم اولیه را صادر کرده بود کسی بود که طناب دار را در گردنش انداخته است.

بنا بر گزارش ها پیکر او در همان شب اول به خاکسپاری توسط افراد ناشناس به مکان نامعلومی انتقال داده شده است.خانواده رجبی در این زمینه شکایتی طرح نموده وخواستار انجام تحقیقات در این مورد شده اند.

گزارش شده است که شریک جرم عاطفه رجبی، مردی که نامش فاش نشده به صد ضربه شلاق محکوم گردیده و پس از اجرای حکم آزاد شده است.

ایران به عنوان یکی از اعضا میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک ملزم به رعایت قانون منع اعدام مجرمان کودک است.هر دو این معاهدات تصریح می دارند که مجازات مرگ نباید در مورد افرادی که در زمان ارتکاب جرم کمتر از 18 سال دارند اعمال شود

 



حسن علیزاده تاریخ پنج شنبه 87/10/26 ساعت 3:4 عصر

دستگیره هوشمند و جالب برای حمام(+عکس)

 

 

 

 

تعداد بازدید: 1191

 

تا کنون چند بار در حمام سقوط کرده اید؟ فکر می‌کنم تقریبا” هر فردی این موضوع را تجربه کرده است! آیا برای زمانی که در حمام به زمین می‌خورید و آسیب می‌بینید و دیگر قادر به بلند شدن و خروج از حمام نیستید فکری کرده‌اید؟! در زیر دستگاهی را مشاهده می‌کنید که در این موضوع به شما کمک می‌کند. 

آقای Haishan Deng این دستگاه را طوری طراحی کرده است که برای اولین بار که شما آن را راه اندازی می‌کنید و کلید Help Lock را فشار می‌دهید زمان لازم را وارد دستگاه می‌کنید، مثلا” برای دستشویی ۵ دقیقه و یا برای حمام ۳۰ دقیقه (البته این زمان قابل تغییر است). 

هر زمان که درب را ببندید و دکمه Go را فشار دهید، و زمان تعیین شده برای ماندن در دستشویی یا حمام تمام شود آژیر به صدا در می‌آید و ۳۰ بار به صورت آرام هشدار می‌دهد و می‌توانید آن را خاموش کنید، در غیر این صورت آژیر به صدای بلند تبدیل می‌شود و تمام خانواده را با خبر می‌کند. نکته جالب این است که بعد از ۳۰ بار هشدار دادن دستگاه با صدای بلند اگر آن را خاموش نکنید، دستگاه بصورت اتوماتیک با شماره تلفنی که شما در آن ذخیره کرده‌اید تماس می‌گیرد و هشدار می‌دهد. 

با این دستگیره هوشمند یا در امان خواهید بود و یا دیوانه خواهید شد! 

 



حسن علیزاده تاریخ پنج شنبه 87/10/26 ساعت 3:3 عصر

پیام محمدرضا گلزار به علی دایی!!

 

 

 

 

تعداد بازدید: 3397


تقریبا همه می‌دانند که رابطه سوپراستار سینمای ایران یعنی محمدرضا گلزار با علی دایی سرمربی تیم‌ملی، کاملا دوستانه است. این دو گاهی اوقات در خارج از قالب‌های کاری همدیگر را ملاقات می‌کنند و به دعوت طرف مقابل جهت حضور در برنامه‌های کاری خود، پاسخ مثبت می‌دهند. گلزار نزدیک‌ترین دوست دایی در بین اهالی سینما است و دایی هم در بین تمامی بازیگران با گلزار رفاقت دارد. از همین رو گلزار پس از انتخاب دایی به‌عنوان سرمربی تیم‌ملی در گفت‌و‌گوهای رسمی و غیررسمی این انتخاب را به فال نیک گرفت و دایی را بهترین گزینه برای موفقیت تیم‌ملی به شمار آورد. گلزار دیروز هم در تماس با روزنامه دنیای‌فوتبال احتمالا به‌خاطر فشارهای رسانه‌ای درباره بازی‌های دوستانه اخیر تیم‌ملی پیام تبریکی خطاب به دایی منتشر کرد.

در این پیام تبریک آمده: «علی دایی عزیز، سرمربی محترم تیم‌ملی فوتبال ایران، نشاط و شادابی لازمه یک تیم است. تیم‌ملی فوتبال ما با درایت شما قادر به فتح قله‌های افتخار و راه‌یابی به جام‌جهانی است. این مهم را پیشاپیش تبریک می‌گویم.» همانطور که مشخص است بازیگر توانای سینمای ایران کاملا خوش‌بینانه به آینده نگاه می‌کند و بر این باور است که تیم‌ملی در برهه فعلی با سرمربیگری علی دایی شایسته حضور در جام‌جهانی است. این پیام تبریک عجیب هم به‌هرحال مقدمه‌ای است برای پیروزی‌های بزرگ در دو، سه دیدار مهم بعدی درمرحله مقدماتی جام‌جهانی. ما هم مثل گلزار امیدواریم. به‌هرحال اگر همه مثل گلزار پشت سر تیم ملی و علی دایی بایستیم در روز بازی با چین فقط هفت هزار تماشاگر به ورزشگاه نمی‌آیند و البته جوی که در رسانه‌ها بوجود آمده اینقدر باعث مکدر شدن اعصاب سرمربی تیم ملی نمی‌شود

 



<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com